پرواز از تهران به سمت یزد
پروازمون ساعت ۶:۳۰ صبح بود. حدود ساعت ۵:۳۰ با صبا آماده شدیم، اسنپ گرفتیم و به سمت فرودگاه مهرآباد حرکت کردیم. از اسکندری جنوبی تا فرودگاه حدود پانزده دقیقه طول کشید، صبح اول وقت بود و خبری از ترافیک دیوانه کنندهی تهران نبود. دعا دعا میکردیم پرواز دچار تاخیر نشده باشد. بعد از تحویل دادن چمدون و گرفتن بلیطها، هنوز زمان داشتیم تا پرواز، تصمیم گرفتیم صبحانهای مختصر در یکی از رستورانهای فرودگاه بخوریم، در حد شیر داغ و چای و پای سیب.
خوشبختانه پرواز به موقع انجام میشد، روی صندلیهایمان نشستیم و با چشم بر هم زدنی و در آرامشی کامل به فرودگاه یزد رسیدیم، فرودگاهی سخت ساده و کوچک. از طرف تور، برای هتلمان ترانسفر داشتیم و مرد کاملی از جانب هتل آمد دنبالمان.
هتل فیروز یزد میزبان ما
هتل ما برای این سفر، هتل فیروزه بود، هتلی سنتی که در محلهی گازرگاه یزد قرار گرفته است. وقتی وارد هتل شدیم چند لحظهای مات زیبایی حیاط هتل بودیم. خبری از پذیرش نبود، تا اینکه دیدیم پسر جوانی مشغول چیدن وسایل صبحانه روی میزهاست. میزهایی که در حیاط مرکزی هتل و دورتادور آن هم اتاقهای هتل بود. به همین دلیل پسر جوان سعی میکرد به آرامترین شکل ممکن کارهایش را انجام بدهد تا مزاحمتی برای مسافرها ایجاد نشود.
پسر جوان کارهای پذیرش ما را هم انجام داد، اتاق خالیای داشت اما به دلیل اینکه اتاق در زیرزمین بود نپذیرفتیم و قرار شد ساعت بعد از ظهر بیاییم و اتاقی در طبقهی بالای هتل را بگیریم.
تصمیم گرفتیم صبحانه را در فضای زیبای هتل بخوریم و بعد به گردش در محلهی گازرگاه بپردازیم. برای روز اول تور گردش نداشتیم و باید خودمان در شهر پرسه میزدیم.
تنها ما بیدار بودیم در هتل و مشغول صبحانه شدیم. چند دقیقهای استراحت کردیم و راهی کوچه پس کوچههای گازرگاه شدیم.
محله گردی در کوچههای گازرگاه
محلهی گازرگاه در بافت تاریخی یزد واقع شده است ولی بافتی که قاب نشده و موزهمانند نیست، بلکه زنده است و مردم در آن زندگی میکنند. این محله پر از دالانها، ساباطها و بادگیرهایی بود که اکثراً مرمت نشده بود و اوضاع خوبی نداشت ولی خب همین اینکه بافت تاریخی محله باقی مانده بود، جذابیت داشت برای مسافران.
روزهایی که ما عازم یزد شدیم، مراسم چهلم امام حسین (ع) در سرتاسر ایران برگزار میشود. یزد هم از گذشتههای دور شهر دارالعباده بوده به همین دلیل به خصوص در محلههای قدیمی در و دیوارها سیاهپوش شده است و مردم در تکیهها و حسینهها مشغول عزاداری بودند.
من و صبا حدود هشت صبح وارد کوچه پسکوچههای محله شدیم. کمی غمگین شدیم از نوع زندگی مردم در این منطقه، چون اکثر خانهها قدیمی بود و فقط با کاهگل ظاهرشان را مرتب کرده بودند و به نظر میرسید ساختمانها در معرض ویرانی قرار دارند.
بعد از کمی گشت زدن در محلهی گازرگاه تصمیم گرفتیم که راهی «کافه هنر» کافهی معروف یزد شویم. میخواستیم هم ناهار را آنجا بخوریم و هم از پشتبام این کافه دیدن کنیم. در پیجهای مختلف اینستاگرام در مورد این کافه تبلیغات فراوانی شده است و ما شدیداً مشتاق دیدن این مکان بودیم.
پیاده گردی در محله فهادان یزد
تصمیم گرفتیم کمی پیاده روی کنیم، هوا، هوای مطلوبی بود، نه گرم و نه سرد و کاپشنی را هم که از سمنان با خودم آورده بودم، نمیپوشیدم. از روی گوگل مپ راهی مقصدمان شدیم، یک ساعتی پیدا رفتیم غافل از اینکه توسط گوگل مپ اشتباهی راهنمایی شده بودیم. دوباره در گوگل سرچ کردیم و این بار اسنپ گرفتیم و حرکت کردیم. رانندهی یزدی اسنپ اصلاً خوش خلق نبود و دل خوشی هم از بافت تاریخی شهرش نداشت، بسیار جالب بود برایمان، ما این همه راه آمدیم و هزینه کردیم که یزد را ببینیم ولی یک یزدی اصلاً تمایلی به ورود به بخش تاریخی یزد نداشت. کافه دقیقا کنار مسجد ضیاییه یا همان زندان اسکندر بود، این محله یعنی فهادان در گشت فردای تورمان بود و خیالمان راحت بودیم که این محله را مفصل خواهیم گشت. مستقیم به طرف کافه هنر رفتیم، جالب اینجا بود که هیچکدام از مغازدهدارهای یزدی هم این کافه را نمیشناختند، ظاهراً فقط برای گردشگرها جذابیت دارد این کافه.
کافه هنر آنطور که شنیده بودیم نبود، ولی خب در پشتبامش منظر زیبایی از یزد را میشد، دید. ناهار سادهای در کافه خوردیم، چیزهایی مثل سالاد یونانی، خوراک لوبیا، دال عدس (یا همان خوراک عدس قرمز) و یک لیوان دوغ محلی. کمی عکس گرفتیم و گوشیهایمان را شارژ کردیم. خسته شده بودیم، حدود عصر با اسنپ به هتل برگشتیم و مشغول استراحت شدیم.
ویدیوی سفر یزد
سفرنامه یزد قسمت اول