کشورمان ایران دارای قدمتی چند هزار ساله است زیباییهای زیادی را در خود جای داده است. از ترمه و فرش ایرانی بگیر تا افسانههای آن. افسانه های ایران که به اساطیر ایرانی هم شناخته میشوند ریشهای آریایی داشته و آنچه امروز از افسانه های ایران باقی مانده است به اوستا برمیگردد. بنیان افسانه های ایران بیشتر بر پایهی خیر و شر است. این افسانهها هر کدام دارای تاریخچهای منحصر به فرد هستند که دانستن آنها خالی از لطف نیست. پس خوب است که با هم مروری بر افسانه های ایران داشته باشیم.
اژدها در افسانه های ایران
این موجود در بسیاری از افسانههای جهانی وجود دارد. کشورمان ایران هم از این قائده مستثنی نبوده و این جانور در برخی از افسانه های ایران نیز وجود دارد. اژدها جانوری است که در عین حال که نماد ویرانی را بر دوش دارد، نمادی از آبادانی نیز است. بسیاری از افسانهشناسان بر این باورند از آنجا که انسان به دنبال راهی برای رهایی از قدرت بیحد و اندازهی اژدها بوده است، این موجود نمادی از انگیزهی بشر است.
اشوزوشت
نام دیگر این موجود مرغ بهمن است. مرغ بهمن از اسطورههای کهن ایرانی است که به خوردن ناخن معروف است. در افسانه های ایران اشوزوشت آفریدهی اوستا است تا خوبی را در دنیا بپراکند.
آل، از معروفترین موجودات اهریمنی
آل
آل که به زائوترسان نیز معروف است از موجودات شناخته شدهای است که حتی ایرانیهای حال حاضر هم به خوبی با آن آشنایی دارند. این موجود در باور مردم ایران زمین، جز موجودات اهریمنی محسوب میشود. مردم بر این باورند که اگر زن تازه فارغ شده از حاملگی را تنها بگذارند آل به سراغ او آمده و به او آسیب میرساند. به جز ایران مردم قفقاز، آسیای میانه و قسمتهایی از کشور روسیه نیز بر وجود آل باور دارند.
اهریمن
اهریمن که به اوستا برمیگردد، موجودی شرور و پلید است و به قصد از بین بردن خوبیهای دنیا به وجود آمده است. زرتشتیان بر این باورند که در دنیا دو نیروی خیر و شر وجود دارد که این دو نیرو مدام با هم در جنگ هستند. البته از آنجایی که اهورامزدا بر همه چیز آگاه است در نهایت اهریمن شکست خورده و اهورامزدا با برنده شدن در این جنگ دنیا را از نیکی پر میکند.
بشکوچ
بسیاری بشکوچ را به نام شیردال میشناسند که تن شیر، سر عقاب و گوش اسب را دارد.
بختک
بختک نیز از موجوداتی است که حتی برخی از مردم ایران هنوز هم به وجود آن اعتقاد دارند. در افسانه های ایران بختک موجودی است که وقتی انسان خواب است به سراغ او میآید و با قفل کردن بدن او میخواهد او را خفه کند. البته امروزه میدانیم که این حالتی است که انسان در خواب به سبب دیدن رویای ترسناک به آن دچار میشود و پس از بیدار شدن حس خفقان و سنگینی دارد.
بابا دریا
بابا دریا در افسانه های ایران مردی سیاه پوست است که قامتی بلند داشته و روزها را در دریا میگذراند. بابا دریا شبها برای خوابیدن به ساحل آمده و گاهی در این آمدن هر کس که سر راهش قرار بگیرد را با خود به دریا میبرد.
برمایه
برمایه گاوی است که در داستان ضحاک و فریدون وجود دارد. فریدون با شیر برمایه بزرگ میشود و به همین دلیل ضحاک او را میکشد.
دیو سپید
این موجود در شاهنامه فردوسی شاه ایران کیکاووس و یارانش را زندانی میکند و رستم برای آزادی آنها به جنگ با دیو سپید میرود. رستم به غار او رفته و او را خوابیده مییابد. به رسم جوانمردی دیو سپید را بیدار کرده تا با او بجنگد. پس از شکست دادن او از سرش برای خود کلاهخودی میسازد و شاه و یارانش را از بند او آزاد میکند.
رخش
رخش اسب رستم است و به دلیل ویژگیهای منحصر به فردی که دارد در ذهن مردم به مانند خود رستم جای گرفته است
پری موجودی اهریمنی یانیکسرشت است؟
پری

در بسیاری از داستانهای فانتزی امروزی هنوز هم از پری سخن گفته میشود. پری در ایران باستان به دو صورت معرفی شده است. در اوستا پری موجودی اهریمنی و شرور است که به شکل صورت زیبای زنی ظاهر شده و قصد فریب مردم و دیوانه کردنشان را دارد. ولی این موجود در دوران بعد از اسلام نقطه مقابل پری در اوستا است. پری در دوران پس از اسلام موجودی نیکسرشت است که مردم را به خوشبختی میرساند.
از معروفترین پریهای موجود در داستانهای ایرانی پری داستانهای جمشید است که خوشبختی را تقسیم میکند.
خر سهپا
در آیین زرتشت این موجود ساکن دریای فراخکرد است و به تشتشر در جمع کردن آب دریایی که در آن ساکن است، کمک میکند..
سیمرغ دانا در بسیاری از افسانههای ایرانی وجود دارد
سیمرغ
سیمرغ از معروفترین افسانه های ایران است. سیمرغ در کوه کناف زندگی کرده و خردمندی از ویژگیهای او است. سیمرغ در داستانهای شاهنامه جایگاه ویژهای دارد. سیمرغ زال را پرورش داده و به رستم در جنگ با اسفندیار کمک میکند. البته تنها فردوسی نبوده که از این موجود افسانهای در داستانهای خود استفاده کرده است. سیمرغ از معروفترین موجودات منطق الطیر عطار نیشابوری نیز است.
معرفی برخی از موجودات افسانهها
چمروش
این موجود مرغی بسیار بزرگ است که به نوعی نگهبان ایران زمین بوده و هر کس که بخواهد ضرری به ایران برساند را از بین میبرد. چمروش بدنی سگ مانند داشته و سر و بالهایش به مانند پرندگان است. این موجود در زیر درخت سوما ساکن است.
عفریت
عفریت، عفریته و ابلیس هر سه اسم فردی خبیث است که جز پراکندن شر قصد دیگری ندارد و در قرآن نیز به عفریتی در آیه 93 سوره نمل اشاره شده است که با حضرت سلیمان حرف میزند.
عنقا
عنقا همان سیمرغ است. عنقا اسم عربی این موجود افسانهای است که به شکل پرندهای بزرگ به وجود میآید.
فولادزره
این موجود از دسته دیوهایی است که شکلی شاخداری دارد و از عفریتهای داستان امیر ارسلان نامدار است.
ققنوس، پرندهای در افسانه های ایران

ققنوس در اساطیر ایرانی، یونانی، مصر و چین وجود دارد. پرندهای تنها است که زایشی نداشته و هر هزار سال یک بار بر فراز تودهی بزرگی از آتش پرواز کرده و آواز میخواند و زمانی که به وجود میآید، منقار خود را آتش زده و پس از سوختن در آتش تخمی از وی به جای میماند که به سرعت میسوزد و از آن ققنوس دوباره به دنیا میآید. ققنوس دارای توان درمان زخم است و با صدای دلنشینی که دارد آرامش را برای مردم اطرافش به ارمغان میآورد.
کوه قاف
این کوه از افسانه های ایران است که به بلندی بیش از حد معروف بوده و مردم بر این باورند که این کوه دور زمین را فرا گرفته و از این رو خورشید از پشت کوه قاف طلوع میکند. در ادبیات بسیاری از کشورها کوه قاف را به جای دور کنایه میزنند. همچنین این کوه دارای چشمهای به نام آب حیات است.
کیانسی
این موجود که به کیانسه هم معروف است افسانهای در باور زرتشتیان است که در هزاره سوم پس از تولد زرتشت، با آب تنی دوشیزهای در دریاچه هامون به وجود خواهد آمد.
گرگسار
گرگسار نام قبیلهای افسانهای است که مردمان آن سر گرگ دارند و پس از شکست خوردن از آریاییها و از دست دادن سرزمینشان به قلعهها پناه میبرند.
گلیمگوش
این موجودات به شکل انسانها بودهاند با این تفاوت که گوشهایی بزرگی داشته و از گوشهای خود به عنوان بستر و لحاف استفاده میکردند. از این رو به آنها گوش بستر هم گفته میشود.
در کتابهای پیامبران گلیمگوشها دارای قومی به نام یاجوج ماجوج بودهاند که زاد و ولد بسیاری داشته و به سبب زیاد بودن تعداد افراد قبیلشان به هر مکانی میرفتند و آذوغههای آنجا را تمام میکردند. آنها صدای آزاردهندهای دارند و وقتی به سرزمینی میرسیدند مردم آن سرزمین به کوهها پناه میبردند.
لولوخورخوره
این موجود که به لولو هم معروف است موجودی خیالی است که برای ترساندن بچهها از اسم آن استفاده میشود. لولوخورخوره شکل خاصی ندارد و معمولا پدر و مادرها برای تنبیه بچههای خود به خصوص زمانی که غذا نمیخورند از اسم لولوخورخوره استفاده کرده تا او را بترسانند و این را به او تلقین کنند که در صورت غذا نخوردن لولو آنها را خواهد خورد.
اسم لولوخورخوره معنایی بسیار خوار دارد. ظاهر لولوخورخوره در جایی اشاره نشده و به طور کل تصور هر خانوادهای از اهریمن میتواند شکل ظاهری لولوخورخوره باشد. در فرهنگ جمهوری آذربایجان مردم لولو را موجودی میدانند که فرزندانشان را به خوش رفتاری مجبور میسازد. در فرهنگ آنها لولوخورخوره خوخان نام دارد.
در فرهنگ مردم انگلیش لولو را به نام بوگی من میشناسند. در فرهنگ مردم بلژیک نیز به لولو اود رود اوژن میگویند. این موجود چهرهای نداشته و میتواند خود را به هر شکلی که میخواهد دربیاورد. در یونان لولو نام بابولاس را دارد که معمولا در تختخواب مردن قایم میشود.
مانتیکور
نام دیگر این موجو مردخوار است که صورتی شکل انسان و بدنی شکل شیر و دمی مانند عقرب دارد. مانتیکورها در دو نوع بال دار و قهوهای وجود دارند.
طرز شکار این موجود به صورتی است که ابتدا توسط نیش دم خود شکارش را مسموم کرده و زمانی که شکار دیگر قادر به راه رفتن نباشد، قسمتی از گوشت او را میکند و دور میاندازد. با این کار زهر از بدن شکار خارج شده و میتواند شکارش را بخورد. مانتیکور از شیر بزرگتر و از اسب کوچکتر است.
مردآزما
این موجود نوعی از جنها است که به باور مردم بلوچ هر کس از او نترسد این موجود با او دوست میشود و اگر از او بترسد فرد را با ترساندن از بین میبرد. در افسانه های ایران آمده است که مردآزما بر مسافران ظاهر شده و با تغییر شکل آنها را میترساند تا با این کار میزان نترس بودنشان را بفهمد. در خراسان جنوبی مردآزما را به مردهآزما میشناسند که صورت زشت زنی را داشته و با داشتن چاک دهان عمودی و دندانهای افقی چهرهای ترسناک دارد.
ملمداس
این موجود چهرهی زیبای زنی را دارد که جوانان را فریب میدهد و آنها را به هم آغوشی با خود دعوت میکند. اما هنگام هم آغوشی با او پاهایش به شکل اره شده و جوان هوسباز را تکه تکه میکند.
نسناس
در افسانه های ایران آمده است که این موجود نوعی جن است که نصفی از اعضای بدن انسان را دارا است. برخی بر این باورند که نسناس هم به صورت نر و هم به صورت ماده وجود دارد. در برخی از فرهنگها به بوزینهی بدون دم هم، نسناس گفته میشود. قبلا در زیستشناسی فارسی به میمونها نسناس گفته میشده است.
عمو نوروز

عمو نوروز که به بابا نوروز هم معروف است، فردی است که در شبهای عید نوروز به بچهها هدیه میدهد. مردمان سیستانی به جای بابا نوروز به وجود بیبی نوروز یا بیبی گل افروز باور دارند.
ننه سرما
شخصیتی مانند عمو نوروز است که در زمستان پیدایش میشود. پیدایش این موجود به زمان زرتشت برمیگردد.
هما
هما در افسانه های ایران نمادی از خوشبختی و سعادت است. این موجود که شکلی پرنده مانند دارد بر سر هر کس سایه بیفکند او را خوشبخت کرده و زندگی پر از سعادتی را برای او به وجود میآورد. از این رو این موجود به مرغ سعادت نیز معروف است. جالب است بدانید که در خرابههای تخت جمشید دو مجسمه از هما پیدا شده که نشانگر اعتقاد ایرانیان باستان به سعادتمندی آوردن این پرنده است.
همزاد
همزاد شخصی است که کاملا شبیه شما است و در دنیای از ما بهتران زندگی کرده و همگام با شما رشد میکند. این باور خرافی در بین برخی از مردم ایران رواج دارد. در بین مصریان باستان نیز این باور وجود داشته که هر شخص زنده بر روی زمین یک همزاد دارد و البته به آن همزاد کا میگفتند. مصریان بر این باورند که هنگامی که فرد میمیرد همزاد وا زنده میماند.
هدیوش
این موجود از یکی از کهنترین موجودات در افسانه های ایران در دوران زرتشست است. هدیوش که موجودیت گاو دارد با نامهای سرسوک، سریشوک و سریسوک هم شناخته میشود. هدیوش به مردم کمک میکرده تا از دریای کاسپین و یا همان دریای خزر عبور کنند. گفته میشود زمانی که آخرالزمان رخ میدهد از چربی این گاو فردی به وجود آمده که موجودیتی ابدی دارد و به نوعی برای مردمانی که در زندگی خود کارهای نیک انجام دادهاند، رستاخیزی است.
پوست این جانور از برنج جلا داده شده و یالی از آتش دارد. شاخ آن مانند هر گاو دیگری در دو طرف سرش جوانه زده است. با این که هدیوش جثهای بسیار بزرگ و وزنی عظیم دارد ولی مانند گاوهای نر معمولی رفتار میکند.
افسانههای ایرانی مملو از داستانهای متفاوتی از عشق، غرور، برادری، وفاداری و … است که نسل به نسل در بین مردم ایران زمین منتقل شده است و چون گنجینهای گرانبها سالهای بسیاری محفوظ مانده است. معروفترین افسانههای ایران را در ادامهی مقاله با هم میخوانیم.
افسانه لیلی و مجنون
کمتر ایرانی وجود دارد که از داستان عاشقانه و غمانگیز لیلی و مجمون خبر نداشته باشد. این افسانه عاشقانه را نظامی گنجوی به صورت شعر سروده است. داستان این افسانه در رابطه با دختر و پسری است که در مکتبخانه به هم دل میسپارند و پسر که قیس نام داشته از علاقه زیاد به لیلی دیوانه شده و مردم شهر او را مجنون صدا میزدنند. مجنون به همراه خانواده به خاستگاری لیلی میرود ولی با جواب رد روبه رو میشود. در آخر، این خاستگاری به جنگی قبیلهای بدل شده و مجنون در راه عشق لیلی مجنونتر از قبل میشود.
افسانه فریدون و ضحاک
ضحاک پسر پادشاه مرداس است که روزی با وسوسههای دیو بر علیه پدر خود شورش کرده و با کشتن او جانشین وی میشود. در این بین دیو باز هم ضحاک را گول زده و با بوسه بر روی شانههای او موجب روییدن دو مار بر روی شانههای ضحاک میشود. دیو که با این کار در پی از بین بردن مردم دنیا بوده به ضحاک میگوید برای پرورش مارها مغز جوانان را به آنها بخوران. شبی ضحاک خوابی میبیند که تعبیر آن، نابودی ضحاک توسط پسری است. از این رو وی دستور کشتن نوزادان پسر در سراسر سرزمین را میدهد.
در این بین تنها یکی از مادران پسر خود را نجات داده و فرزند خود را به کوه البرز میبرد و به مردی دینی میسپارد. پسر که فریدون نام داشته همان پسر خوابهای ضحاک شده و به کمک مردم و کاوه آهنگر به جنگ با ضحاک میرود. ولی از کشتن او به سبب پیام سروش خودداری کرده و ضحاک را در کوه دماوند با میخهایی به سنگ میبندد.
افسانه خسرو و شیرین؛ یکی از معروفترین افسانه های ایران زمین
این افسانه نیز توسط نظامی گنجوی و همچنین فردوسی در شاهنامه سروده شده است و به نام «شیرین و فرهاد» نیز شناخته میشود. در این داستان ،خسرو پادشاه ایران زمین بوده که در یک نگاه عاشق شیرین شاهزاده ارمنی میشود. در داستان خسرو خبری از عشقهای سوزناک نیست بلکه خسرو هرگاه که با معشوق خود قهر میکند به سراغ زنان دیگر میرود و به نوعی پادشاه هوسبازی است.
بسیاری بر این باورند که علاقه شیرین به خسرو بسیار بیشتر بوده است. البته این افسانه تنها به خسرو و شیرین نپرداخته و داستان کوچکی از جوانکی کوهکن به نام فرهاد را در دل خود دارد. فرهاد تنها با شنیدن صدای شیرین عاشق او شده و آوازهی عشق او همه جا میپیچد. خسرو نیز که خبردار شده از او میخواهد بین دو کوه راهی را بکند تا خودش از عشق شیرین دست بکشد. خسرو با این امید اینکه فرهاد نمیتواند از پس این کار بربیاید این دستور را میدهد. اما فرهاد که دیوانهوار عاشق شیرین شده است شرط را قبول کرده و روزها به کندن کوه مشغول میشود.
روزی شیرین به دیدار فرهاد رفته و همین دیدار جان تازهای به او میدهد آنقدر که همه باور دارند کار کندن کوه تا یک ماه دیگر تمام میشود. خسرو با مشاوره از اطرافیان خود به این نتیجه میرسد تنها راه متوقف کردن فرهاد دادن خبر مرگ شیرین به او است که همینطور هم میشود و فرهاد با شنیدن خبر مرگ شیرین خود را از کوه به پایین پرت میکند و قصهی عشق جانگداز او این گونه تمام میشود.
هفتخان اسفندیار
این بخش از شاهنامه در رابطه با سفری پر ماجرا از اسفندیار است که میخواهد خواهران خود یعنی هما و بهآفرید را از کشور بیگانه نجات دهد. برای این کار باید از 7 خطر بزرگ عبور کند که هر کدام از این خانها در نوع خود جان او را به خطر میاندازند. خان هفتم که قتل گرگساری بود او را به مقصد خود میرساند. اسفندیار به روییندژ رسیده و موفق به تصرف آن شده و خواهرانش را نجات میدهد.
هفتخوان رستم
جنگهای 7 گانهای که درون شاهنامه جای دارند به هفتخوان معروف هستند. هفتخان رستم نیز شامل نبردهایی است که او برای نجات کیکاووس، شاه ایران که در چنگ دیو سپید است، انجام میدهد. در این افسانه آخرین نبرد، جنگ با دیو سپید است که رستم موفق میشود او را شکست داده و پادشاه را نجات دهد. رستم پس از شکست دادن دیو سپید جگر آن را برای کیکاووس نابینا هم میبرد و با چکاندن قطرهایی از خون جگر دیو سپید بینایی را به کاووس برمیگرداند.
بیژن و منیژه
این داستان از معروفترین افسانههای ایران است که روایتگر عشق میان بیژن پسر گیو و منیژه دختر افراسیاب است. این دو برای رسیدن به هم خطرهای زیادی را گذرانده و فداکاریهای بسیاری میکنند تا در آخر به عقد یکدیگر درمیآیند.
کدوی قلقله زن
این داستان از قدیمیترین افسانه های ایران است که در گروه افسانههای زنجیری نیز قرار دارد. این افسانه داستان پیرزنی است که برای دیدار دختر و دامادش عازم سفر شده و در این بین با حیوانات وحشی که قصد دریدن او را دارند برخورد میکند.
او آنها را راضی کرده که صبر کنند تا او به پیش دخترش رفته و بر اثر پذیرایی دخترش زمانی که چاق و چله شد به نزد این حیوانات رفته و بگذارد که آنها او را بخورند. حیوانات نیز قبول میکنند ولی پیرزن آنها را گول زده و در حین برگشتن با ماندن درون یک کدوی بزرگ از کنار آنها به سلامت گذشته و به خانه خود میرسد.
باسلام و تشکر و از مقاله بسیار جالبتان
جای بسی اسطوره ها مانند امشاسپندان ها و اناهیتا و میثره و … خالی است . از آنجا که این شخصیت ها غیرقابل چشم پوشی هستند لذا لطفا به مقاله اضافه کنید
سلام
ممنون هستیم از شما برای زمانی که گذاشتید
حتما موارد گفته شده رو در بروزرسانی مقاله اضافه خواهیم کرد
خب افسانه ی شوله کوب بان رو نشنیدید آیا؟ در غرب ایران موجودی افسانه به نام شوله بان وجود داره . و این موجود در بسیاری از حوادث عجیب بطوری اسرار آمیز حضور داره و سر از زندگی حقیقی آدمها در آورده. خواهشن مقاله زیبای شوله بان کوب از شین براری را بخوانید . در همبودگاه هم موجوده. عکسش در کتب های هندی هست و نوشته مناطق کرد ستان ایران محل زیست این موجوده.
سلام
خیر متاسفانه نشنیده بودیم این داستان رو
به زودی راجب این افسانه هم مطالعه میکنیم و با افسانه های دیگه منتشر میکنیم
اصلا پری دریایی به بعد از اسلام و قبل از اسلام چه ربطی داره؟
پری دریایی یک افسانه جهانیه همه صورت خوش داره هم صورت شرور
معلوم نیست چیو به چی ربط میدین
دوست عزیز اینجا گفته پری نه پری دریایی. درست متنو نمیخونی بعد نظر میدی.
درفرهنگ بختیاری هم پری موجودبدی هست مثلا وقتی کسی میخوادبه کسی نفرین کنه میگه پری بزنت
جالب بود؛ولی کاش افسانه های غربی و عربی ازشون حذف میشد…البته با توجه به این که خیلی وقته قاتی افسانه های ما شدن،تعجب نداره که بعضی هاشون رو نشه تشخیص داد…
خیلی ممنون
بله چون این افسانه های توی فرهنگ عامه ما نفوذ کردن جزئی از افسانه های ما به حساب میان به نظر من، احتمالا برخی افسانه های ما هم در فرهنگ های دیگه نفوذ کرده باشه
اینم حرفیه، از این بعد نگاه نکردم 🙂
اگر میشه افسانه هایی که توی کویرهای ایران اتفاق میوفتند رو هم بزاری.
مخصوصا افسانه ی سرهای بریده سرگردان در کویر که متاسفانه اسمش یادم نمیاد🤦🏻♀️ولی داستان در خاطرم هست
چه جالب نشنیده بودم! حتما، اگر منبعی دارید معرفی کنید..
کلی قصهی جذابم داره مناطق کویری که کم از افسانه ندارن البته
چقدر عالی بود واقعا ممنون
خوشحالیم که توانستیم رضایت شما رو داشته باشیم
خیلی مطالب شیرین و خوادنی عالی بود ممنون
وای خدا من میمیرم برای افسانه
مطلب خیلی جالبی رو گذاشتین ممنون:))))))
خواهش میکنم! البته افسانه های ایران خیلی جای کار بیشتری داره و حیفه و باید برای هر کدوم از اینا یه فیلم بسازن
افسانه سیاه گالش رو از قلم انداختید در شمال شهری به نام سیاهکل وجود داره که نامش برگرفته از نام همین افسانه ست و نگهبان جنگل و طبیعت بوده . جای تاسفه که هنوز اینو نمیدونید
سلام
وقتتون بخیر باشه دوست عزیزم
اگر منبع و جای رو میشناسید که ما میتونیم در رابطه با این افسانه بخونیم و به افسانه های خودمون اضافه کنیم خوشحال میشیم معرفی کنیدش به ما
سلام وقتتون بخیر
خواهشا منبع این مقاله رو ذکر کنید
باتشکر.
سلام به همه دوستان عزیز.من زاهدانیم در اینجا به این موجود مادرازما گفته میشه و ماهیتش هم اینه که همیشه به صورت انفرادی در بیابان ها و اماکنی از قبیل قلعه های قدیمی و جاهایی از این دست دیده میشه و خودش رو به یک شخص نشون میده و به قصد ترساندن شخص تا سر حد مرگ این کار رو انجام میده.والبته من یادمه از بزرگان ما که اونها از یه موجودی به اسم شپه ماس(که در زبان بلوچی به معنی مادر شب)صحبت میکردن که جنسش مونثه و معمولا به شکل پیرزنی بسیار پیر ظاهر میشه.و ضمنا من داستانهایی واقعی… بیشتر بخوانید »
سلام دوست عزیزم
خیلی خوش حال میشیم داستانتون رو با ما به اشتراک بزارید
میتونید به ایمیل من ارسال کنید
aminimperator@gmail.com